روزی
فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش
زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول
زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم
را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی
بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
درباره
البرت انيشتن ,